-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آبانماه سال 1393 12:01
آهااااااای! کسی اینجا هست؟ اگر من اینجا فکرهای بلندم را بنویسم ،کسی هست که بخونه؟ مردم کجایید؟همه از اینجا کوچ کردید؟
-
فروش یا معاوضه
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 20:48
یک روز سخت کاری را حوالی غروب تمام کردیم. خاکی و خسته یادم افتاد قرار بوده به یکی از کارگرها خرجی بدهم.گفتم بروم از عابر بانک بگیرم و برگردم.سوار ماشین شدنی می دانستم یک چیزی می شود.خستگی به شدن روی تصمیم گیری من تاثیر می گذارد.پول را گرفتم.یکی گفت الان تصادف می کنی.راست می گفت.نگاه کردم.دانشگاه خلوت بود پرنده پر نمی...
-
پدر خاک
یکشنبه 6 مردادماه سال 1392 03:05
این وصیت و سفارشات یک پدر است به تمامی فرزندانش -چه پسر و چه دختر- چه کوچک و چه بزرگ-در تمام طول تاریخ و در همه وسعت گیتی آن هم نه یک پدر معمولی . پدری که به راه های آسمان آشناتر است تا راه های زمین.پدری که اگر دستانت را در دستانش بگذاری می توانی مطمئن باشی که بهشت را با وسعت و جاودانگی اش برایت می خرد.تو که تازه...
-
وصیتنامه
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 03:36
در مقدمه کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند چند خط نوشته ی ناب از مرحوم بیژن نجدی آمده(و عنوان کتاب هم از همین نوشته برداشت شده) که به نوعی وصیت نامه شاعرانه ایشان است و برای من همیشه تازه و دلچسب ،گاهی مزمزه اش می کنم: نیمی از سنگها، صخره ها، کوهستان را گذاشته ام با دره هایش، پیاله های شیر به خاطر پسرم نیم دگر...
-
کودک درون آیا؟
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1392 15:30
پدر یک بنز معماری دویست و بیست آبی داشت.تمام کودکی من بود.بعد عاشق یک بنز دانشجویی 230 شده بود آن سالهایی که سریال امام علی پخش می شد اسمش را گذاشته بود قطام ،می رفت از پشت شیشه نمایشگاه نگاهش می کرد بعد در سالهایی که با سه میلیون میشد توی سعادت آباد پانصد متر زمین معامله کرد ماشین را هشت تومن ناقابل خرید ولی ماشین...
-
پانتومیم
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 16:20
تو یه جمعی که همه از دم وکیل بودن و کار کل کل به جاهای باریک کشیده بود قاعدگی خشک رو این طوری بازی کردم که اول یه دستی شستم و خشک کردم و همه گفتن خشک بعد یه مثلث و یه استوانه کشیدم و ضلع زیرین رو نشون دادم و یکی اون وسط گفت قاعده.و یکی هم سرهمشو گفت و تموم. تیم مقابل با فک افتاده غر زدن که حواسمون نبود این آقا ریاضی...
-
شخصیت قهرمانی
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1391 00:20
یک جایی خواندم که پول همه چیز را در شما تشدید می کند.یعنی اگر مثلا دست و دلبازید کریم تر می شوید با پولدارتر شدن. اگر رفیق باز هستید رفیق بازتر می شوید. اگر خوشحال هستید خوش به حال تر می شوید.اگر بدهکارید بدهکارتر و اگر خسیس هستید خسیس تر می شوید.چند روزی هست که این جمله فکرم را مشغول کرده .گمانم خیلی درست است و در...
-
بی پیر
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1391 22:22
1.گاهی هم می طلبد که یک آدم بلد پیدا شود و دست آدم را بگیرد و از پیچها و پیچیدگی ها رد کند.جاده ی چالوس خوراک این تکه گاه هاست .یک راننده خوب که سرعتش کافی باشد و جاده را بشناسد و تو سپر به سپر باهاش دنده عوض کنی و کلاج ترمز کنی و او به جای تو حواسش شش دانگ به جاده ایی باشد که انگار همت بی پیچ است.خستگی کمتر .تلفات...
-
راه و چاه
شنبه 5 اسفندماه سال 1391 12:29
یک پیمانکار جوانی تو منطقه 19 بود که خیلی موقعیتش شبیه من بود. تازه شروع کرده بود. قرارداد کوچک داشت. گیر و گرفتاری های من را داشت و البته خیلی زرنگ تر(به سبک ایرانی) و کمی تجربه اش بیشتر بود .گاهی می آمد سر کارمان نصیحت می کرد. نخاله ها را این طوری ببرید. برای ماسه به فلانی زنگ بزنید. صورتجلسه را ببرید فلانی رسیدگی...
-
روی قرمز بمانید آقای ایرانی!
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 01:59
یک وقت هایی هم هست که آدم باید از اصول و مواضع و ایده آل هایش یک قدم پایین نیاید. برای اینکه یک قدم پایین تری ها فقط کاریکاتوری از اصل هستند فقط ظاهرشان مثل ایده آل ماست فقط ادای خوب بودن را در می آورند و آدم بی خود آگاه باورش می شود و فکر می کند که این هم کار ما را راه می اندازد. و کم کم می شود آدم درجه دو. آدم الکی....
-
عطر سنبل عطر کاج
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 14:04
رفتم داخل کتابفروشی و سر قفسه روانشناسی کتابی را که می خواستم برداشتم و بردم که حساب کنم. پیرمرد نگاهی به کتابم کرد و طبق معمول عادت بدش را تکرار کرد و دو تا کتاب بی ربط که فقط مشخصه اشان این بود که گران بودند را گذاشت روی میز که : اینا رو خوندی جوون؟....من؟ من سی سال آزگارم است.دیگر اسیر این صحنه سازی های خطرناک نمی...
-
برند سازی
شنبه 30 دیماه سال 1391 22:43
محلهء خانی آباد رفتم دم در نونوایی لواشی چند تا کیسه خالی بگیرم واسه کاری شاطر گفت تو بیا واسا جای من نون در بیار تا برم بیارم واست منم یه ده تایی نون کشیدم بیرون از چرخ و فلک بعد در اومد که بگیر کیسه ها رو برو گند زدی منم غیرتی گفتم (تو مرا فحش می دهی!) ببین جوجه اسم این ماشینت جهان پخت کرمیه اسم من هم کرمیه اسم اون...
-
شمال
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 22:53
همین طور بی هوا زدیم رفتیم شمال.با یک تعارف خشک و خالی.همسر جان هم بعد چند سال مثل ما شد.قبلتر باید از یک هفته پیشش برنامه می ریختیم.می بیند سر دل و دماغ نیستیم حرفمان را می خرد.توی دلش فکر کرده بود دهن باز کنم باید بیاید مشهد همین که گفتیم شمال معطل نکرد.(چمدون رو از اون بالا بیار پایین دستم نمیرسه).جاده خوب بود.ماه...
-
monster
جمعه 8 دیماه سال 1391 19:09
desprate housewives یک قسمتی دارد که قاتلی در شهر کوچک پیدا می شود و زنان جوان را می کشد . برخورد مردم شهر جالب است که همه از هم می پرسند چطور ممکن است یک همچین هیولایی به وجود آمده باشد ؟و یک همچین هیولایی کجا بزرگ شده. بعد جوانک مظلوم و ساکت شهر را نشان می دهد که از کودکی زیر دست و بال همین حضرات بزرگ شده و تک تک...
-
تماما مخصوص
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 23:16
مثل یک بسته شکولات ناب درصد دار ،یواشکی ،شب ها ،دست می برم زیر تخت و کور مال کور مال چند صفحه اش را می گیرم دستم و مزمزه می کنم.لذت می برم. کیف می کنم. کتاب را دانلود کردم. بعد پشت برگه های بی مصرف صورت وضعیت پرینت گرفتم و گذاشتم زیر تخت .لذت خواندن تماما مخصوص عباس معروفی را از دست ندهید.احتمالا از آقا طیب هم می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 آذرماه سال 1391 00:08
بعضی روزها کم رنگ و ملیح، با موسیقی ملایم و لبخند و سرعت مطمئن می روم سر کار و روند و شکل اتفاقات طوری پیش می رود که فکر می کنم دارم تبدیل می شوم به یک جنگجو !یک سرخ پوست عصبانی. با سه خط سرخ زیر چشم ها که یعنی خون.یعنی اماده برای نبرد.دریدن! به خودم می آیم توقف می کنم . نگاه می کنم. لبخند می زنم و فرار می کنم به امن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آذرماه سال 1391 23:12
این فیلم بی پولی را خیلی دوست دارم.علیرقم ضعف ها و کللن فضایی بودنش اما شرایطش را درک می کنم.این روزها.سه تا ماشین جلوی در خانه پارک کرده ام .امروز هم چهارمی را نیاوردم.اما ته حسابم پنجاه و سه تومن پول هست و به هزار نفر بدهکارم.تمام روز را هم جواب تلفن مامور بیمه را ندادم که 260 تومن پول طلب میکند.شرایط خنده دار و...
-
سلام
جمعه 24 آذرماه سال 1391 22:33
سلام خدا یکی است. یک.