آقا طیب

اینجا فکرهای بلندم را می نویسم

آقا طیب

اینجا فکرهای بلندم را می نویسم

وصیتنامه

در مقدمه کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند چند خط نوشته ی ناب از مرحوم بیژن نجدی آمده(و عنوان کتاب هم از همین نوشته برداشت شده) که به نوعی وصیت نامه شاعرانه ایشان است و برای من همیشه تازه و دلچسب ،گاهی مزمزه اش می کنم:


نیمی از سنگها، صخره ها، کوهستان را گذاشته ام

با دره هایش، پیاله های شیر
به خاطر پسرم
نیم دگر کوهستان، وقف باران است.

دریایی آبی و آرام را

با فانوس روشن دریایی
می بخشم به همسرم.

شب های دریا را

بی آرام، بی آبی
با دلشوره های فانوس دریایی
به دوستان دور دوران سربازی
که حالا پیر شده اند.

رودخانه که می گذرد زیر پل

مال تو
دختر پوست کشیده من بر استخوان بلور
که آب
پیراهنت شود تمام تابستان
هر مزرعه و درخت
کشتزار و علف را
به کویر بدهید، ششدانگ
به دانه های شن، زیر آفتاب
از صدای سه تار من
سبز سبز پاره های موسیقی
که ریخته ام در شیشه های گلاب و گذاشته ام
روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به « نی » بدهید
و می بخشم به پرندگان
رنگها، کاشی ها، گنبدها
به "یوزپلنگانی که با من دویده اند"غار و قندیل های آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصل هایی که می آیند
بعد از من ....